یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
عاشق شدن را داشتم از یاد می بردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان...
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتیاز برف اگر آدم بسازی دل ندارد...
من لال شوم از تو به غیر از تو بخواهم......
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها رامنِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را...
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا...
من همان پنجره ی رو به خیابان بودمکه شبی بسته شد و رو به کسی باز نشد...
من نشستم برَویمِی بخریبرگردیترسم این استمسلمان شده باشی جایی..!...