کسانی به خرد دست یافتهاند که گمان نمیبردهاند دارای آن هستند.
ناخودآگاه هریک از ما به نامیرایی خود یقین دارد.
دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن.
پس آیا آدم میتواند وجودش را توجیه کند؟
حقیقت وهمی است که بدون آن یک گونه خاص قادر به زنده ماندن نیست.
تراژدی این نیست که تنها باشی، بلکه این است که نتوانی تنها باشی ...
من اصلا نفهمیدم جوانی یعنی چه؟ من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم!
کسانی که زیاد حرف می زنند کاری از دستشان ساخته نیست...!
شکست هائی هست که بیش از پیروزی، ظفربخش است.
چون کاری برای تو مشکل است فکر نکن که برای بقیه غیر ممکن است.
فرزندی پدید نیاورید، مگر زمانی که قادر باشید آفریننده ای بیافرینید.
دکتر، چه کسی این همه را به تو آموخت؟ بی درنگ پاسخ آمد: رنج
انسان نمی تواند به تنهایی و برای خود زندگی کند؛ این مرگ است نه زندگی.
همه می گویند آرزو بر جوانان گناه نیست و من می گویم بر پیران هم!
یک انسان معمولی، کالای تولیدی کارخانه طبیعت است.
می خواهی بدانی کیستی؟ نپرس. عمل کن. عمل شما را ترسیم و تعریف می کند.
هنگام به خاک سپردنم بگویید این که زیر خاک میکنیم تن سقراط است،نه خود او.
ترس از عشق، ترس از زندگی است و آنان که از عشق دوری می کنند مردگانی بیش نیستند.
نشانه هوشمندی، سواد نیست؛ بلکه تخیل است.
من اشخاص زنده را آنهائی میدانم که مبارزه میکنند، بیمبارزه، زندگی مرگ است.
در هر دهکدهای مشعلی است: معلم، که نور میفشاند؛ و کاهنی است که فرو میکُشد.
جهالت بیش از دانایی احساس امنیت ایجاد میکند.
کسی که از اندک خویش خوشنود نباشد هیج چیز خوشنودش نخواهد کرد.
عشق وسیلهای است که تمام دردسرهای کوچک را به یک دردسر بزرگ تبدیل میکند.