همه چی داره کهنه میشه بدونِ این که جا بیفته
یکروز سمت شهر خودم کوچ میکنم با دردهای کهنه و غمهای بیشمار...
در قفل فروبسته ی غم های دل خویش آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم
میگن رفیق هم مثل شراب ، کهنه اش یه چیز دیگه ست
بوی نو شدن می آید ولی تو همیشه رفیق کهنه ی من بمان
کدام قدم نو رسیده ای آمد در دلت که اینگونه کهنه شده ام برایت...!
آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم...
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پا بر جاست
تنها یک زن میداند شنیدن «دوستت دارم» هرگز نه کهنه میشود نه تکراری..!
لباسی کهنه سهم ماست هر سال ؟؟ که عید از آن مانکن هاست،هر سال !