سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
به باز آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم که جهان از کنارم می گذرد بی آنکه سر برگردانم...
صحبتی از تو به میان نیامد الا آن کهلبانم به تبسم گشوده شد!گویی تو همچون عید هستیو دیگرانباقی روزها......
عید است اگر همدم ویارم باشیدر لحظه ی سال نو کنارم باشیوقتی که شود حال دلم با تو خوب خوب است قرار بی قرارم باشی بانوی کاشانی اعظم کلیابی...
صدای پای گل میاد! وا میشه چشم گلدونابر بهاری میخونه شعر بلند بارونعید تو، عید من عید همه مبارکمهمونی بهاره بهارتون مبارک…_برشی از ترانه...
کار گل و سبزه، بوسه و تبریک است از دور صدای نغمه و موزیک است وا کن همه ی پنجره ها را به نسیم لبخند بزن که سالِ نو نزدیک است...
عید اومده ،عید اومده بهارهشادی رو به خونمون میاره عید اومده، عید اومده بهارههر چی از خدا میخوای برات هدیه بیارهدلای بی قرار ثانیه ها رو میشماره...بیا تا دعا کنیم دل خوشی از راه برسه دلامون وا کنیم که این روزا مقدسههر کی آرزو داره به آرزوشم برسهلحظه ها رو بشمریم سال نو از راه برسهبچینیم سفره ی هفت سین، بشینیم کنار هماز خدای مهربون شادی بخوایم برای هم..._برشی از ترانه...
نزدیک عید که میشه علاوه بر خونه تکونی دلمون رو هم بتکونیم ، بدی هارو فراموش نکنیم اما ازشون درس بگیریم و رها کنیم تا روی دلمون سنگینی نکننرها کنیم ؛ اون آدمی رو که همیشه به سمتش دویدیم ، منتظرش موندیم ، نگران و دلواپسش شدیم ، سعی کردیم حالشو خوب کنیم و بدون اینکه برامون بمیره براش تب کردیم..و یک آخر شب که فکرمون مشغول شد و چشمامون تر، یهو فکر کردیم که اصلا براش مهمم؟ اصلا منو میبینه ؟ اصلا حاضره برام منتظر بمونه؟ و بعد از اینکه اشکمون مثل بار...
تو نیستیو بهار صرفا جوک خنده داریست که مردم از آن می گویند!!!! مهدیه باریکانی...
تنفسِ ماهی ترانه هایِ گریه استدر تُنگِ تَنگ در دخمه ی بلور،حتا به روز عید ......
عیدآمدن توست عزیزم،در آسمان تنهایی من!شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
شور عشقی در دلم آغاز شدباعلی مهر زبانم باز شدباعلی دور خدا چرخیده امدرعلی نور خدا را دیده ام باعلی دل میشود ازغم رهامیرسد دستش به دستان خداباعلی دل عاشقی ها میکندنام او صدها گره وا میکند اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
ای عهد تو عید کامرانی پیوست افتاد بهار پیش بزم تو ز دست زیبنده تر از مجلس تو دست بهار بر گردن عید هیچ پیرایه نبست...
می دَمَد آلاله قامت ، می نماید سرو نازچشمِ نرگس های فرودین زده مست و خمارمی برد دل را به صحرای جنون هر بامدادبرگ هایِ مستِ بارانِ خورده ی باغِ انارمی چکد آهسته بر کنجِ دلم هر بامداداشکِ شوقِ قاصدک های نحیفِ بی قرارنعره یِ مستانه ی رَز ، عِطر رازآلود رُزخوشه های سبزِ گندم، پنجه ی نازِ چنارآنچه گفتم و آنچه بینی در سحرگاهان عیدشرحِ شورانگیزِ شعرِ دیگری از کردگارسید عرفان جوکار جمالی...
عید من بهار لبخند توست که بذر عشق را شکوفا می کند...
آرزومندم پُر از شادی شود احوالتان غرق در سبزی چراغانی شود هر سالتان یار گردد با شما نیکویی و عزت مدام عیدتان فرخنده و نوروزتان هر دم بکام...
تویی که اینو میخونیبرات آرزو میکنم تو سال جدید در جایگاهی قرار بگیری که فقط به خودت افتخار کنییاسمن معین فر...
ماهی سیاه کوچولو !برای سفره ی هفت سین امسال تو را می خواهم چرا که دل قرمز پوشیدن نیستعزادار هستیم اما وقت سوگواری هم اندک استماهی سیاه کوچولو فکر میکنم همین که دلت قرمز باشد کافی است...
هر گوشه سررسید من یعنی تو ایام خوش سعید من یعنی تو ای در تو خلاصه عشق، هستی، فردا لبخند بهار و عید من یعنی تو...
برای تنگدستان سال نو یعنی غمی دیگراز عیدی که پدر شرمنده باشد سخت بیزارم...
سر زپا نشناسم از شوری که در جان ودل است.. نام زیبای علی حلال صدها مشکل است.. با گل نام علی دل عاشقی ها می کند.. روزوشب یادش گره از کار من وا میکند اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
یا علی عیا علی! همراه خوبان یار محرومان توییسَمبل دیرینه ی راه خدا جویان تویی تا کویرستان حسرت بغض خود را وا کندسایه ی ابر بهار و گوهر باران تویی ای تمام حق عیان در پرتو سیمای تودلبری، شیرین بیانی، چشمه ایمان تویی کشتی مهر و عدالت بوده ای شیر خدامحور حق و حقیقت معنی میزان توئی لافتی الا علی لا سیف الا زلفقاراز زمین تا عرش اعلی راه بی پایان تویی بار مسکینان به دوشت زخم بی تابی به دلنوشداروی جراحت های بی درمان تویی...
[پدر جان!] پدر جان!عید در راه است نرم نرمک می آید مردم در پی تهیه ی مایحتاج های خود هستند دل من هم تنها، دیدارت را احتیاج دارد و دست به دعا شده و هزار و یک دعا برای دیدنت کرده است. ...پدر جان!کمی به عید ماندهیک یا دو هفته دیگر می آیدو ایام عید شیرین خواهد بوداما چشمان من برای شیرینی چهره ی تو گریان خواهد بود....پدر جان!من دختر کوچولوی پیشین تو نیستم برای لباس تازه گریه نمی کنم برای عیدانه از مادرم بهانه نمی ...
قهوه ی تلخدر اندیشه ی من شیرین است چون تو با من باشیمینشینم به نگاهتبگشا راز این ثانیه ها ،تو بنوش... من به زیباییِ این غمزه ی خوش نقش لبت ، جان خود باخته ام.تو بنوش...یار خوش نقش و نگارم تو بنوش......
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست...
پایان زمستان ، عید را به من تحمیل می کند بوسیدن لبهای تو، سال مرا تحویل می کند تا عاشقی چون من داری ازدواج نکن ازدواج تو مرا به یک دیوانه تبدیل می کند...
پاییز باشد، پیش من باشی، خودش عیدست!این فصل بر صدها بهار بی تو می ارزد...!...
بهار آمدهسبد سبد گل سرخ و سپید آوردهپیام شادی و لطف و نوید آوردهبرای خاطر دلدادکان هرچه زیباییدوباره غنچه ی مهر و امید آوردهبه زیر نم نم کوه و دشت و دمنچنار و نسترن سرو و بید اوردهبهار آمده پاشو، ببین که پشت درپیام روشنی از فصل عید آوردهدوباره قاصدکی مژده رسیدن رابرای او که دلش می تپید آورده...
هفت، هفت سین را دل به یادت چیده استبا تو مُحَوّل می شود هر لحظه از حال منارس آرامی...
خسرو شکیبایی:عید واقعی از آن کسی استکه پایان سالش را جشن بگیردنه آغاز سالی که از آنبی خبر است......
بهارانکم کمک فصل بهاران می رسدروز خوب روزگاران می رسدمی رهاند کوچه را از انجمادمی تراود نور و باران می رسدمی جواند ساقه ای نورسته راساز و برگ چرخ دوران می رسدمی تکاند شاخه ها را از کلاغآهویی از کوهساران می رسدنرگسی می روید از دامان دشتغنچه محو لاله زاران می رسدزندگی همرنگ شادی می شودزمزمی از جویباران می رسد...
بهار میشوم ..شاید آنکه با سرمای نگاهم از من کوچ کرد با گرمای قلبم به من بازگردد...- کتایون آتاکیشی زاده...
به سحر نرسیده تیره تر گشتآن شب که تو رفتی......
گفتند عید است \عیدت مبارک \ مبارک برای من یعنی وقتی توً در کنارم باشیاصلا تمام لحظه هایی که من به چشمهایت خیره می شوم عید است و مبارک تمام عید مبارک ها را قایم کرده ام تا تو بیایی و آن وقت از آنها استفاده کنم و بگویم \عیدت مبارک \سولماز رضایی...
این عید پر از عطر دل انگیز خداست ، سرشار ترین آیینه ے خاطره هاست ، نوروز خوشت همیشه رنگین باعشق، آراسته با دلے که همراه خداست...
قبول حق عبادات و حلول عید، تبریکخوشا آن کس که گامی با خدایش گشت، نزدیک...
عید ما روزی است ،کان عالی جناببرگشاید، از رخ ماهش، نقاببا طلوع آفتاب چهره اش می شود، باران خنده ،مستجابحجت اله حبیبی...
آغاز سال نو، من و داغ فراق توعید است یا عزاست؟ چه می خواستم چه شد ...
بخاطرکروناپیامکی از دور می بوسمت یکی این ور یکی اون وریادت باشه اولین روبوسی عیدو من کردم...
امسال در روزهای عید دور هم بودن درخانه تجربه وحول حالنا الی احسن الحال رابه نیت ریشه کنی بیماری کرونا و بهبودحال همه مبتلایان زمزمه می کنیم...
این عید پراز عطر دل انگیز خداست سرشارترین آینه ی خاطره هاست نوروزخوشت همیشه رنگین باعشق آراسته بادلی که همراه خداست...
ماه من چهره برافروز که آمد شب عید عید برچهره ی چون ماه تو می باید دید نوبت سال کهن باغم دیرینه گذشت سال نو باطرب وغلغله شوق دمید...
عید قدم مبارک نوروز مژده دادکامسال تازه از پی هم فتح ها شود...
اندردل من ماه دل افروز توئی یاران همه خوبند دلسوز توئی شادندجهانیان به نوروزو به عید عید من ونوروز من امروزتوئی...
به چشمانت که نگاه می کنم تمام زندگی و آینده ام را درون آن ها می بینم. رویای بودن تا ابد در کنار توست. در تمام آغوشت تمام اضطراب های من فراموش می شود. بیا ای یارِ همراهم... بیا آخرین روز، عید امسال را خوش بگذاریم اما گره در کار هم نیندازیم. یک بار هم که شده بیا گره گشا باشیم. سبزهای گره خورده را باز کنیم و آرزوها را به جای سبزه ها به دلِ آسمان پرواز دهیم. \قاصدک ها حرف آدم های عاشق را بهتر...
عیدامسالم باتومی مونم لحظه به لحظه عاشقونه حالم چه خوبه میخوام که دنیا بدونه...
عشق تویی کههر عید نو میشوی در من...
تو بویِ عید میدیبویِ سرکه یِ سفره هفت سینکه صبحِ اول فروردین می پیچه تویِ خونه..تو به رنگ قرمزِ ماهی تنگ بلوری، که دلِ آدم قنج میره وقتی نگاهش می کنه. .تو زمزمه یِ یا مقلب القلوبی، که به حَوِّل حالِنا اِلی اَحسَنِ الحال می رسه..اصلاً تو طعمِ خوش سمنویِ بازاری، که لحظه هایِ آخر، درست دمِ تحویلِ سال پا به سفره می ذاری..تو حتی از تنت عطرِ شکوفه می چِکه..تو خودِ عیدیخودِ بهاریبیا و هر سالهر روزهر لحظه تحویل شو به من....
دور از تو هوای باغ در تبعید استدلتنگی من همیشه در تمدید است تو اول سررسید هستی،یعنیبا تو همه ی ثانیه هایم عید است...
درد ِ دل عاشقانه دارم هستی ؟در دل هوس ِترانه دارم هستی ؟یک بوسه برای عید پیشم داریچون آتشم و زبانه دارم هستی ؟...
عید یعنی ؛ ع - عزیزم ، ی - یادت نره ، د -دوستت دارم...