متن رفیق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رفیق
یکبارگی کرد و
دوست مانده در دستش را زمین گذاشت
در. بهانه معجزت کرد
و در الایش چیرگی
ورنه دو روزی مانده بود تا اتمام
کفگیر تحملش گوی بر ته دیگ ساییده شد
انکس که جلوه رفاقتش قدیس خدایان بود
ما و دورخیان خیره ماندیم
که کدامین مجرم را نادانسته...
بـودن رفیق، قشنـگ تـر از مرواریـد دریاست ---✨
تیکه ای از خاطرات خوش ماست
که هیشکی در این زمینه نباید از قشنگی حرف بزنه،
چشمای رفیق از کل زندگی قشنگ تره...
چون رفاقت یه ترکیب ست که هیچ
وقت برد باخــت نداره...
زمانی نسبت به رفیقبازی مردان همه نگران و...
یک روزی ، یک جایی ، آدم های هم فرکانس
همدیگر را پیدا میکنند و میشوند
دوست ، رفیق ...
آرام میگیری با حرف هایشان
و بعد فکر میکنی کاش زودتر پیدا میشدند !
حضور هیچکس اتفاقی نیست ...
شادم از اینکه تو شادانی رفیق
سرخوش و سر زنده در بین رفیقانی رفیق
گرچه دیگر حالی از ما را نمی پرسی ولی
همچنان یک گوشه از قلب پریشانی رفیق
جمع تان گرم و صفای بزم تان هم برقرار
دور از چشم تو می خندم که خندانی رفیق
این که...
رفیــــق مـن
یادت آید روز اول
در کنار جاده حومهی شهر
زیر آن کنار سبز
لب جوباریک آب ؟
یادت آید یک سفر در شهر خبر
بی خبر از عالم دنیا شدیم
میگشتیم شهرها را یک به یک ؟
یادت آید آن روزها ...
روزهای تلخ و شیرین
دوستی چند...
ای رفیق داغترین داغی که داغونم کرد
سردی دست تو در حاشیه ی رفتن بود
خوش خواب ترین حالت زیستنم
هنگامه ایست که لک لک ها
نوزاده های کامیابی را تقسیم میکنند
رفیق ساعتی زنگ دارم بیاور
و اندکی همت
تازنگ رخوت ام بزداید
که بی همتان ناکام انند
برای [کوثر]
تا گـذشت یـک چرخـه از مــاه،خـــوش رســـید ســـالروز تــو
چون که بود ثور آن وجودت ،بحرحال،امروز شُدَش از آنِ تو
تو همون پسری هستی ک کنار من مرد شدی..
دستمو گرفتی ما شدیم..
دختر بودم در کنارت خانم شدم..
پسر بودی با من مرد شدی..
روزت مبارک ،بهترین پسر ،با معرفت ترین رفیق..
ومردترین همسر..
نویسنده:المیرا پناهی درین کبود
دانش اندوخته علم روانشناسی
به یاد می آوری؟
نامه نگاری های کودکانمان را می گویم، راز های پنهانیِ کوچکی که با هزار قسم و ادعا برای هم بازگو می کردیم را چی؟
دوز و کلک هایی که برای کنار هم بودن به خورد خانواده هایمان می دادیم و توطئه هایی که تنها خودمان از...
«اساساً از حرف زدن بیزارم. هر چه هم بگویم از نظر خودم اشتباه است. وقتی حرف می زنم، اهمیت و جدی بودن چیزی را که می گویم از بین می برم. چون حرف پیوسته از هزاران عامل بیرونی و هزار قید و بند خارجی تأثیر می پذیرد، بنابراین کم حرفم،...