پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یارب ، تو نشانم ده ، جایی که تو را یایمدوری و تو میدانی دور از تو چه بی تابمروشنگر راهم باش این سر به رهت بر دارای فرمانگر هر کار ، بیدار کن از ... خوابم...
دل نیست که دل را دهم دل دار اگر هستاز عشق پر از خالی ام کس یار اگر هستدل مرده در این سینه ی پر دردم انگاریا رب به تو آن را دهم این بار اگر هست...
یا رب مددی کن توچه کس بشود چون توروشنگر راهم باشفرمانگر کارم باشاین جسم ضعیفم راافکار پلیدم راقدرت بده یا اللهگفتم که بسم اللهجان را به تو بسپارمدر راه تو می کارماز جان و سرم سیرمدر راه تو می میرم...
من و غم های طولانی ، شب و یلدای تنهایینشستم با خودم تنها ولی انگار که اینجاییگلم با خود چه ها کردی نمیدانی نمیدانینمیدانی خطا کردی نمیدانی که رسواییمن و شب های تنهایی سراسر هر دو را جنگمدر این دنیای بی مهری چرا ای دل تو شیداییزدم بوسه به دیوانش که حافظ گوید از حالمبگفت ای دل تو گمراهی بسوزان دل به راه آییبکردم زیر لب نجوا همه ذکر از تو یا اللهمرا پیدا کنم یا رب دل اکنون سوخت می آیی...
یا ربدعای خسته دلان مستجاب کن...