من و غم های طولانی ، شب و یلدای تنهایی
نشستم با خودم تنها ولی انگار که اینجایی
گلم با خود چه ها کردی نمیدانی نمیدانی
نمیدانی خطا کردی نمیدانی که رسوایی
من و شب های تنهایی سراسر هر دو را جنگم
در این دنیای بی مهری چرا ای دل تو شیدایی
زدم بوسه به دیوانش که حافظ گوید از حالم
بگفت ای دل تو گمراهی بسوزان دل به راه آیی
بکردم زیر لب نجوا همه ذکر از تو یا الله
مرا پیدا کنم یا رب دل اکنون سوخت می آیی
ZibaMatn.IR