متن جان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جان
نفسم با تو شود شاد و،
دلم نغمه زنان؛
تپشِ قلب و صفای گلِ جانم با توست!
دُردانه ی حسّ دلم ای جان و نفَس!
مِهرت، شده بهرِ عطشِ عاطفه بس؛
پیوسته تو هستی تپشِ خاطره پس:
جز تو، تبِ قلبم، نکند میلِ به کس.
درکم کن و، ترکم نکن؛ یار؛
تر کم نشد چشمم برایت!
بنگر چه سان با جان نشسته،
سرتاسرِ حسّم به پایت!
یا رب مددی کن تو
چه کس بشود چون تو
روشنگر راهم باش
فرمانگر کارم باش
این جسم ضعیفم را
افکار پلیدم را
قدرت بده یا الله
گفتم که بسم الله
جان را به تو بسپارم
در راه تو می کارم
از جان و سرم سیرم
در راه تو می...
خاطراتت پیله کرده اند به جانم
هر روز می شِکُفد دردی...
دل مال تو بود از ازل او گر به منَش داد،
دانست چو جان، دل به بر از بهر تو دارم.
حبیب زنجانی حسنلو۰۱۱۰۱۲habib zancani
بود از اَزل این دل برم از آن تو، ایزد
داد آن و چو جان گفت برایش تو نگهدار.
حبیب زنجانی حسنلو۰۱۱۰۱۲habib zancani
می رسد روزی که شاید بی تو باید جان سپرد
گوشه ای سر در گریبان ، غصه را آهسته خورد
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
نامش را گذاشته ام
جانِ دل
یعنی هم جان من است ، هم دل...
حکایت ما فراتر از عشق است
در جستجوی نامی برای احساسمان هستیم
تا آن زمان ،
دو کبوتر عاشق
صدایمان کنید
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی
✓ماه من...
تو را هرشب پرسه میزنم
در دل سیاهِ آسمان...
مرورت میکنم با پای پیاده...
می کشانم تو را تا دور دست های ستاره
نور میگیرم از تو♥
کام میگیرم از تو♥
ماه من...
سهم من شو \یک شب\
جان می گیرم از تو❤️
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
وقتی از کسی پر می شوی
دیگر آن ،انسان قبل نیستی
نفس هایت هم ،بوی او را می دهد
حتی آینه ها قادر به نشان دادنت نخواهند بود
که تو تنها انعکاس ساده ای هستی ،از جان سرشار در درونت و آینه ها قادر به نشان دادن «جان » نیستند...
وقتی \جان \ کسی میشوی زمان می برد تا آن کس دوباره خودش شود
شاید هرگز فرصتش را پیدا نکند
شاید دیگر خودش نباشد
توً باشی و تو و تو
سولماز رضایی
حتی نمی توانم بگویم \جانم به قربانت \
آخر تو از خودم بیشتر ،برای من جان هستی
تو جان منی
چطور بگویم
\جانم به قربانت \
سولماز رضایی