متن جان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جان
به خدا با تو و بی تو دل من شاد نگردد
که دل از جان بگسستی و ز جان یاد نگردد
چه کنی؟ هیچ، که این رسم وفادار نگیرد
که دلم جز به تماشای رخت کار نگیرد
من شنیدم این سخن را از همان لب های تو:
آمدم یارم شَوی
امید و همراهم شوی
من که جانم را فدایت میکنم تا وصله ای از من شوی
تو فقط لب تر کن جانان که هم جانم شوی
حال کجایی تا که بینی بعدتو بی جان بی جان ماندهام؟
گویند دوای درد هجران خواب است
بیداریِ شب بزرگ ترین مرداب است
یک شب که رساند خیال تو جان بر لب
خوابیدم و آمدی به خوابم آن شب
نفسم با تو شود شاد و،
دلم نغمه زنان؛
تپشِ قلب و صفای گلِ جانم با توست!
دُردانه ی حسّ دلم ای جان و نفَس!
مِهرت، شده بهرِ عطشِ عاطفه بس؛
پیوسته تو هستی تپشِ خاطره پس:
جز تو، تبِ قلبم، نکند میلِ به کس.
درکم کن و، ترکم نکن؛ یار؛
تر کم نشد چشمم برایت!
بنگر چه سان با جان نشسته،
سرتاسرِ حسّم به پایت!
یا رب مددی کن تو
چه کس بشود چون تو
روشنگر راهم باش
فرمانگر کارم باش
این جسم ضعیفم را
افکار پلیدم را
قدرت بده یا الله
گفتم که بسم الله
جان را به تو بسپارم
در راه تو می کارم
از جان و سرم سیرم
در راه تو می...
خاطراتت پیله کرده اند به جانم
هر روز می شِکُفد دردی...
دل مال تو بود از ازل او گر به منَش داد،
دانست چو جان، دل به بر از بهر تو دارم.
حبیب زنجانی حسنلو۰۱۱۰۱۲habib zancani
بود از اَزل این دل برم از آن تو، ایزد
داد آن و چو جان گفت برایش تو نگهدار.
حبیب زنجانی حسنلو۰۱۱۰۱۲habib zancani
می رسد روزی که شاید بی تو باید جان سپرد
گوشه ای سر در گریبان ، غصه را آهسته خورد
بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی
نامش را گذاشته ام
جانِ دل
یعنی هم جان من است ، هم دل...
حکایت ما فراتر از عشق است
در جستجوی نامی برای احساسمان هستیم
تا آن زمان ،
دو کبوتر عاشق
صدایمان کنید
...
بهزاد غدیری / شاعر کاشانی