جمعه , ۲۰ مهر ۱۴۰۳
یا رب مددی کن توچه کس بشود چون توروشنگر راهم باشفرمانگر کارم باشاین جسم ضعیفم راافکار پلیدم راقدرت بده یا اللهگفتم که بسم اللهجان را به تو بسپارمدر راه تو می کارماز جان و سرم سیرمدر راه تو می میرم...
سگ مست چشمانت مرا لحظه به لحظه میدرددندان به دندان روح را میکند از جان می برد...
عشق زیبا می شود ..... وقتی به آخر می رسدجانت حاضر می شود وقتی به خنجر می رسد...
در وقت فرا رسیدن جان دادنای کاش که من فدای جانان بشوم...
خاطراتت پیله کرده اند به جانمهر روز می شِکُفد دردی......
دل مال تو بود از ازل او گر به منَش داد،دانست چو جان، دل به بر از بهر تو دارم.حبیب زنجانی حسنلو۰۱۱۰۱۲habib zancani...
بود از اَزل این دل برم از آن تو، ایزدداد آن و چو جان گفت برایش تو نگهدار.حبیب زنجانی حسنلو۰۱۱۰۱۲habib zancani...
می رسد روزی که شاید بی تو باید جان سپردگوشه ای سر در گریبان ، غصه را آهسته خوردبهزاد غدیری/ شاعر کاشانی...
مگر جانی که هرگه آمدی ناگه برون رفتیمگر عمری که هرگه میروی دیگر نمی آیی...
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمی دانمهمه هستی تویی، فی الجمله، این و آن نمی دانم...
نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشیدلم بی تو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی...
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه منتن نیستی که جان دهم و وارهانمت...
ای جان جان جانم تو جان جان جانیبیرون ز جان جان چیست آنی و بیش از آنی...
در دستورِ زبانجان یک بخش است آن هم فدایِ تُ...
نامش را گذاشته امجانِ دلیعنی هم جان من است ، هم دل...حکایت ما فراتر از عشق استدر جستجوی نامی برای احساسمان هستیمتا آن زمان ،دو کبوتر عاشقصدایمان کنید... بهزاد غدیری / شاعر کاشانی...
✓ماه من...تو را هرشب پرسه میزنمدر دل سیاهِ آسمان...مرورت میکنم با پای پیاده... می کشانم تو را تا دور دست های ستاره نور میگیرم از تو♥کام میگیرم از تو♥ماه من...سهم من شو \یک شب\جان می گیرم از تو❤️بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
وقتی از کسی پر می شوی دیگر آن ،انسان قبل نیستی نفس هایت هم ،بوی او را می دهد حتی آینه ها قادر به نشان دادنت نخواهند بود که تو تنها انعکاس ساده ای هستی ،از جان سرشار در درونت و آینه ها قادر به نشان دادن «جان » نیستندسازهای آبی سولمازرضایی...
وقتی \جان \ کسی میشوی زمان می برد تا آن کس دوباره خودش شود شاید هرگز فرصتش را پیدا نکند شاید دیگر خودش نباشد توً باشی و تو و توسولماز رضایی...
حتی نمی توانم بگویم \جانم به قربانت \ آخر تو از خودم بیشتر ،برای من جان هستی تو جان منی چطور بگویم \جانم به قربانت \سولماز رضایی...
بدهکار خودتون نباشید،هیچوقت و هیچوقتدنیا خیلی کوتاهتر از اون چیزی هست که ما بخوایم غم رو بنویسم تو عمق وجودمون... غم که نوشتن نداره!نفوذ می کنه توی استخوان هات جاسوس میشه در قلبت و آروم آروم از چشم هات میریزه بیرون اشک اشک پشتِ اشک پشت پلکپشت جان...حال دلتون دست خودتون باشه تا جایی که میشهچون دل و دلدار تو این زمونه جاشو داده به کاغذ و......
گفتند فدای سرتاین نشد یکی دیگرولی هیچکدام نمی دانستنداین که رفت جان بودو آدم همیک جان که بیشتر ندارد...!!...
در هر گذر که باشی، نتوان گذشتن از توآری، چو جانی و کس از جان گذر ندارد...
عین مرگ است اگر بی تو بخواهد برود،او که از جان خودت دوست ترش میداری...
نازنینم! نیک می دانمکه عشق برایِ توتویِ زیبایِ بی نقص،نه آب می شود نه نان!امّا برایِ من، منِ شیدایِ مجنونهم خون می شود، هم جان !...
.تا جان بودم در تن رو از تو نگردانمزیرا که حیات جان باروی تو می بینم️️️...
همین جان گفتنهایتگاهی چنان از دلم دل می بردکه انگشتانمبه هوس آغوش گرفتنتهمدیگر را بغل می گیرندو پلکهایم به شوق بوسیدنتهمدیگر را بوسه باران می کنند...
بوی دستان پراز تاول و نان می آیدچه قشنگ است پدر خنده کنان می آیدبه نگاه پدرم خنده همیشه جاری است با حضورش به خدا خانه به جان می آید...
من همه هیچ و تو همه جانی...
جان بوصالت دهم گر تو بخوانی مرا...
وز پیِ دیدن اودادنِ جان کارِ من است️️️...
دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم...
منشین با دو سه ابله ، که بمانی ز چنین رهتو ز مردان خدا جو ، صفتِ جان و جهان را...
عشق تو امید بخش جان من است...
ای غایب از نظر به خدا میسپارمتجانم بسوختی و به جان دوست دارمت...
شده جان بدهیجان ندهد؟دل بدهی،دل بکند؟...
آرام نمیخواهم،در جان تو آرامم......
تو جان جان جهانی و نام تو عشق است.....
بوسههارابهجانمناندازمرداینجنگتنبهتنهستم!...
اسمش را گذاشته امجانِ دلیعنی هم جان است و هم دلکار ما از عشق گذشتهیعنی هنوز برای احساسمان اسمی پیدا نشدهعجالتاً مال هم دیگر صدایمان کنید!...
بابا برای نان جان داد حالافرزند برای نان جان داد...
جان چه کار آید اگر پیش تو قربان نشود.....
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو...
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد...
جان و جهانِ ما شدهکیست به او خبر دهد....
غرق آغوش کسی باش که او جان تو باشد..!!️️️...
جان در قدمش کنمکه آرام دل است......
جان را ارزانی دارمتعمر شدن را بلدی...
ما برایش جان فدا کردیم و او با طعنه گفت:چیز دندان گیرِ مرغوبی نداری بیشتر؟...
به تو بدهکارم...دست کم یک جان برای هر لبخندت️️️...