شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در حسرتِ عشقدیوانش را دَریدشاعر،بر گریه هایِ او مدام می خندید تاجر !...
دلهره شنبه در دلم است !آن همه مشق و جدول ضرب و معلم نامهربان که مسالههایی سخت میگوید، از تاجرهای فرشفروش، روغنفروش و پارچهفروش ...هیچ وقت نمیگوید حمالی بوده که فلان مقدار بار برداشت، زن رختشویی بود که روزی چند تشت رخت میشست ...همیشه میگوید تاجری بود که ... روغنفروشی بود که ... آهنفروشی بود که ... اگر از بیچارهها مساله بگوید سادهتر است؛ چون بیچارهها پول و داراییشان کم است و مسالهشان زود حل میشود !ما چه گناهی کردهایم که پول...