شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
علی اشرف درویشیان :همه چیز از باریکی پاره می شود ؛ظلم از کلفتی ! سال های ابری ...
دلهره شنبه در دلم است !آن همه مشق و جدول ضرب و معلم نامهربان که مسالههایی سخت میگوید، از تاجرهای فرشفروش، روغنفروش و پارچهفروش ...هیچ وقت نمیگوید حمالی بوده که فلان مقدار بار برداشت، زن رختشویی بود که روزی چند تشت رخت میشست ...همیشه میگوید تاجری بود که ... روغنفروشی بود که ... آهنفروشی بود که ... اگر از بیچارهها مساله بگوید سادهتر است؛ چون بیچارهها پول و داراییشان کم است و مسالهشان زود حل میشود !ما چه گناهی کردهایم که پول...
صاحبخانه بدش نمی آمد که ما همیشه گریه کنیم،عزادار باشیم و مصیبت نامه بخوانیم، چون مشغول می شدیم .دیگر کسی از او نمی خواست پشت بام را کاه گل کند یا برایمان آب لوله بکشد....