چشم در چشمان شب، تصویر خاموشی شدم
در هجوم سایهها، آیینهی پوشی شدم
باد آمد، برد با خود خوابهای روشنم
در سکوت برگها، پژواک بیگوشی شدم
شاخهام، اما تهی از میوهی فصل یقین
در بهار بیثمر، تنهاتر از دوشی شدم
سنگ بودم، سخت و خاموش، در دل کوهها
تا نگاهت...