متن شکست عشقی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شکست عشقی
همـہ בل را بـہ تو בاבم،
همـہ اش را تو شکستی.
روزهایی که تو با اسم، خطابم کردی
زهر مارم شده حالا که جوابم کردی
گرچه با چشم غضب باز نگاهم کردی
دل خوشم چون که تو انگار حسابم کردی
ابتدا بیخبر از حالتِ مستان بودم
تا که با چشم خماری، تو خمارم کردی
من که بم بودم و خرما و...
از دور صدای بوقِ جنگِ دشمن
ماشینِ عروس و بغضِ بیهم بودن
«خوشبخت» به رسمِ شکل؛ آن نامرد و
تندیسِ «چگونه باختن» یعنی من ...
درد؛ آن است:
دلت گیر کسی باشد و او
به رقیبان بِنَماید رخ
و
گیرد ز تو ؛ رو
با تاسِ بد افتاده ی تب دار
آینده ی در انزوا مُرده
لای ورق های دل و گشنیز
رویای آس من، تَرَک خورده
هر لحظه مجذور خطرناکم
مجموعه ی منفور تنهایی
حجمِ تمامِ بی کسی ها را
پُر میکند پرگار رسوایی
تصمیم بَد، کبرای داغونم
از فلسفیدن شکل میمونم
حمّام...
بر سر عاشقانه هایمان
همچو مهره ای در شطرنج
همیشه کیش داده ام تو را
اما هر بار به چشمانت رسیدم
با یک حرکت مات تو شدم .
جوری کـه قـلبم تـرک خـورده و شکسـته است،
گـویی کـه آمـریکا بمب اتـم زده هیـروشیـما را!
نشستم کنار خودم سالها
به فکر تو و عشقِ ناجورتم
درونم پر از انحنای سکوت
توو اندیشه ی عیشِ کیفورتم
تو با هر کسی که بهم ریختی
چرا تاسِ نردش خراب اومده؟
نفس روی هر ساحلی دوختی
براش تا ابد هی سراب اومده
تمرکیده بودم میونِ غمم
برام قصه ی...
در دل شب
به یاد تو بیدارم
گویی همیشه در کنارم بودی
ولی اکنون تنهایم.
یاد تو همچو
گلی ست پژمرده
که در باغ دلم
دیگر نمیروید.
در رهگذر زندگی
دل به دستِ تو سپردم
اما اکنون
همچو کشتیای شکسته
بیساحل در این دریا غرقم.
به هر کجا که میروم...
چه ها کردی که احوالِ دلم اینگونه غمگین است؟
تمام سهمم از تو بهمن و پُک های سنگین است
تو رفتی در غمت دنیای شاعر طعم خون دارد
خیابان های شهر از دوری ات قدری جنون دارد
تو را در کوچه های زخمی این شهر گم کردم
تو را در...
من مثل خاکستر سرد اجاقی خاموشم.
با گرمای دستهایت قهرم
با خاطراتی که مثل خوره ، شبهایم را میجوند.
دیگر حتی گریه هم نمیفهمد چرا میآید!
شادی؟
شادی سالهاست از کوچهی من عبور نکرده.
تنهاییام را با هیچ صدایی نمیشود شکست.
نه با صدای تو ، نه با صدای هیچکس...
"خنجر خیانت در دل عشق فرو رفت، و هر زخم، قصهای از دروغ و تنهایی شد که هیچگاه فراموش نخواهد شد.💔
مرگ عشق را دیدم درچشمانت
که درسکوتش تمام وجودم راشکست 💔
آن موقع که از برگ های غرور درخت شخصیتم برای خودت دلمه ی اعتماد به نفس کاذب راه انداخته بودی،هیچ به این فکر نکرده بودی که سر سفره ی روزگار یکی دو لقمه از آن را بیشتر نمی توانی تناول کنی؟!
نگران درخت من نباش.به لطف خدا بهار و برگ...
ابر خونریزی ز دامان شب افتاد دل مرا
چون نسیم از باغ غم برچید و بگشاد دل مرا
باد فتنه پرچم امید را برچید و برد
موج طوفان بیمحابا برده بر باد دل مرا
چون حباب از شیشهٔ دریا به یک لرزش شدم
سنگ تقدیر از صدف بیرون بیفتاد دل...
روزی که پایم به خانهات باز شد؛ آن روز به دنیایی از بوی خوشبختی و عطر مشترک عشق قدم گذاشتم. جهانی که به نظر میرسید سرشار از مهر و محبت و آرزوهای شیرین برای تشکیل خانوادهای گرم و کوچک است. اما تنها یک توهم بود، توهمی که پایدار نبود.
این...
گاهی اونقدر سر قمار عشق سرمست می شی که حتی خوشبختیت را هم می ذاری وسط!
تلخی ماجرا وقتیه که پاک می بازی و وقتی هوش و حواست سر جاش میاد،تازه می فهمی اون برگ های عشقی که اون ها را گل می دونستی،بلوفی بیش نبودن؛ولی اینقدر از خود بی...
باز در من شعلهای از آه شب بیدار شد
چشم بستم، خستگی هم با دلم همکار شد
باد با برگی که افتاد از درختی دور، گفت:
قصهات وقتی نفس گم شد، فقط تکرار شد
سایهام در آفتابِ روز هم پیدا نبود
روز هم چون شب، برایم لحظهای انکار شد
خانهام...
صبح آمد، رنگ باخت آینه در چشمِ سکوت
باد پیچید و شکست از شاخهها آوازِ قوت
دل به دریا دادم اما موج، طوفانخیز شد
ریخت بر ساحل غبارِ خاطراتِ بیثبوت
خواب دیدم رفتهام تا انتهای کوه و نور
لیک پیچک بست بر پاهایم غباری از هبوط
هر که آمد، طرحی...
دل برید از خندههای سرد و شبهای دوتا
ماه را گم کرد در آیینه، آبِ ماجرا
باد آمد، پرده از راز سحرگاهی کشید
سایه لرزید از طلسمی مانده در نقش صبا
خشت بر خشتش نچیدم خانهای بر باد و خاک
هر چه شد، از عشق شد، افتاد اگر، باشد، خطا...
چون صدا در سینهام پیچید و رفت از روزگار
دل شکست از نغمهای که ریخت طرحِ زارزار
شاخه خشکید و نفس در برگها گم شد، ولی
باد میآورد از آن سو بوی اشکِ یادگار
شعلهای در سینهام میسوخت با بینامیام
دود شد بر چشم شب تصویرهای آشکار
ماه افتاد از...