تو همان تنگ بلوری که ب تمنای نگاهت ماهی سرخ دلم می لرزد آنقدر صاف و زلالی که تبسم بزنی رعشه ای بر دل و جانم افتد
ماهی قرمز من تنگ بلور جای تونیست دل به دریا زدن مقصد توست خانه شیشه ای ات دریانیست . . . خوب من ساده من ماهی قرمز من کاش از تنگ بلور دل دریایی تو راه دریای دلم میپیمود ...
دل من تنگ بلوریست که یک ماهی قرمز دارد یک تلنگر که به این تنگ بلورین بخورد می شکند آبش از پنجره ی چشمانم می ریزد ماهی سینه ی من می میرد! تو که می زنی مکرر به دل نازک من ماهی ام را دریاب! دوست داری که چو تنگی...