شهره شهر مشو تا ندهی بر بادم
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
از ازل تا ب ابد پای به عشقت بستم
لیلی قصه مشو تا نکنی مجنونم
شور شیرین ب فنا رفت ز هجر فرهاد
قصه ی عشق بخوان تا نبری از یادم
ب دخیل عشق جان را به...
مرا اینگونه میشناسی ،پریشان ،اندکی بی تاب
همیشه چشم در راه و کمی ویلان و سرگردان
مرا در قاب چشمانت ترحم بار میبینی
درختی نیمه خشک و زرد گرفتار غم و طوفان
تعارف میکنی یک سیر از آن عشق تو خالی
مرا در گوشه قلبت به سختی میکنی پنهان
غریبانه...
بعد تو، این خانه را سیلاب برد
آسمان خانه هم، ماهش مرد
بعد تو دیگر کسی ما را ندید
دلخوشی اندکم در نطفه مرد
سوخت پرستو و پرش را باد برد
آن چراغ چهارسو را خواب برد
گفت مینا کن صبوری، صبر مرد
کاسه بشکسته صبر دلم را غصه برد...
ای آرزوی دیده ی منتظر مینا چگونه ای ؟
ای مونس دل منه تنها، بی من چگونه ای؟
اینجا شلوغ است اما صدای پا نمیآید
در آن جهان، تنهای تنها بی من چگونه ای؟
دُر است وجود تو و دریاست چشم من
ای دُر جدا مانده ز دریا بی من...
کجایی،بی تو در شهر خودم تنها و بی یارم
شکسته قلب تنهایم،ببین اشوبِ آشوبم
گرفتار غم و دردم در این غمکده ویلانم
گرفته لحظه هایم بوی غم، ببین ویرانِ ویرانم
نبودی سوز و سرما شد خراب شد خانه ابادم
نمیدانم کجایی و مدام حیرانِ و حیرانم
کسی من را نمی...
با عشق تو نفس میکشم و زنده است تن مجروحم
جانانه مینا بیا که از فراغت دیوانه گشته و مجنونم
دلبر رعنایم
از عطر تنت عجب خط بویی ب یاد دارم
خرامان بیا که بی تو دلی پر زحرمان دارم
برای عشوه چشمش زدست دادم دل و جان را
چرا شاه جهان نیستم،برای خال ابرویش ببخشایم بخارا را
تو مانند صحابی و منم آن قطره باران
چه غوغایی ب پا کرده نگاهت در دلم آسان
دلم جز مهر مه رویش طریقی پیش رویش نیست
ب هر در میزند آخر حریف قلب مجروح نیست