ای آرزوی دیده ی منتظر مینا چگونه ای ؟
ای مونس دل منه تنها، بی من چگونه ای؟
اینجا شلوغ است اما صدای پا نمیآید
در آن جهان، تنهای تنها بی من چگونه ای؟
دُر است وجود تو و دریاست چشم من
ای دُر جدا مانده ز دریا بی من...
کجایی،بی تو در شهر خودم تنها و بی یارم
شکسته قلب تنهایم،ببین اشوبِ آشوبم
گرفتار غم و دردم در این غمکده ویلانم
گرفته لحظه هایم بوی غم، ببین ویرانِ ویرانم
نبودی سوز و سرما شد خراب شد خانه ابادم
نمیدانم کجایی و مدام حیرانِ و حیرانم
کسی من را نمی...
با عشق تو نفس میکشم و زنده است تن مجروحم
جانانه مینا بیا که از فراغت دیوانه گشته و مجنونم
دلبر رعنایم
از عطر تنت عجب خط بویی ب یاد دارم
خرامان بیا که بی تو دلی پر زحرمان دارم
برای عشوه چشمش زدست دادم دل و جان را
چرا شاه جهان نیستم،برای خال ابرویش ببخشایم بخارا را
تو مانند صحابی و منم آن قطره باران
چه غوغایی ب پا کرده نگاهت در دلم آسان
دلم جز مهر مه رویش طریقی پیش رویش نیست
ب هر در میزند آخر حریف قلب مجروح نیست