جان تو ای علمدار در راه دین فدا شد غرقه به خون شدی و دست از تنت جدا شد با چشم تیر خورده دادی ز جان سلامم ای خفته در یَمِ خون سقای تشنه کامم زینب میان خیمه آه از غمت کشیده چشمت ز تیر دشمن چون مشک تو دریده...
ای طفل شیرخواره لای لای علی اصغر حلق تو پاره پاره لای لای علی اصغر بر حالَت ای ستاره گِریَد دو چشم مهتاب تیر سه شعبه آمد آخر شدی تو سیراب
عمر آینه بهشت، امّا... آه بیش از شب و روزِ تیر و دی کوتاه