پنجشنبه , ۲۲ آذر ۱۴۰۳
مرسی که می خونی رفیق💙امسال هنجار هارا خواهم شکست .از حافط شروع می کنمبجایش فروغ را باز می کنمتا از شکست های اینده با خبر شوماز دل شکسته ای که قرار است چندین و چند بار دیگر بشکندو...از نیامدن آنکه دوسش دارم نوید دهداز نبودشاز تاریکی و سیاهیاما در این بینگلی غنچه می زندسیاهی یک دقیقه کوتاه تر می شودو اسمان روز های بهار را نوید می دهدبهاری که بیداد می کند روز فرخنده ای که او به دنیا امد تا مرا عاشق کندتا مرا به جنون...
حق حیاتبیا به فصل خوش خاطرات برگردیمبه فال حافظ و شاخ نبات کردیمکنار نسترن و ارغوان و نیلوفردوباره تا سر آب قنات برگردیمپیاده از گذر کوچه های نیشابوربه اشتیاق بهار هرات برگردیمفدای آبی چشمان ترک تب ریزتبیا به نغمه شور بیات برگردیمنگاه چشم تو شاید بهانه ای باشدکه سمت خانه عین القضات برگردیمرفیق همدل و همراز و همزبان گردیمبه اصل و ریشه زیبای تات برگردیماز انتهای خیابان شهر نومیدیبه آشیانه ی صبر و ثبات برگرد...