ضریح آینه و آب اشکی بروی گونه خیسش چکید و رفت نجوا نمود و از دلش آهی کشید و رفت در ازدحام ساحت محبوب شهر عشق با خاک راه حضرت جانان خزید و رفت بی آنکه چشم دل بسپارد به غیر دوست حتی کبوتری به نگاهش ندید و رفت با...