پاییز/ می رقصد/ میانِ برگها/ میز/ پیرشده از دلتنگی/ دو استکان چای/ می ریزم/ یکی برای خودم/ یکی هم برای نبودنت/ خاطره ها/ دود میشود / بر لبانم
پاییز شد که خاطرهها دورهام کنند/ فصل خزان، محاکمه ی دوره گردهاست
وقتی حالت خوب نیست خاطره ها زودتر از همه میان به عیادتت
خاطره ها گاه و بیگاه می آیند کنارم می نشینند می خندند گریه می کنند اما پیر نمی شوند