پیشاپیش سال نو مبارک امسال پر از خاطره های من و توست تحویل نمی دهم من امسالم را استاد عامری
بی تماشایِ تو با این همه غم ها چه کنم؟ تو نباشی گلِ من با شبِ یلدا چه کنم؟
خدا کند همه ی عشق ها به هم برسند من وتو نیز در این لا به لا به هم برسیم
عطسه هایم عرصه ی پاییز را پر کرده است حرف رفتن می زنی هی صبر می آید فقط
صبح آمد، خنده ات جاریست، لبخندت بخیر...
گر بگویم با خیالت تا کجاها رفته ام مردمان این زمانه سنگسارم می کنند
خدا کند همه عشق ها به هم برسند منو تو نیز در این لابه لا به هم برسیم
مرز ها را بسته ام احساس امنیت کنی با خیال راحت از آغوش من لذت ببر
دیگر چه بلاییست غم انگیز تر از این من بار سفر بستم و یک شهر نفهمید
دیگر چه بلاییست غم انگیزتر از این من بار سفر بستم و یک شهر نفهمید....
صُبح را بیداری چشم تو تعیین می کند ...!
کاری به سرد و گرم بهار و خزان نداشت این پنجره فقط به هوای تو باز بود...
وای اگر کار من وعشق به یلدا بکشد...!
تو از زمان تولد درون من بودی وگرنه عشق که اینقدر اتفاقی نیست
تو در کنار خودت نیستی نمی دانی که در کنار تو بودن چه عالمی دارد
روی نبودت هم حسابی تازه وا کردم یادِ تو می اَرزد به بودن های خیلی ها
پاییز شد که خاطره ها دوره ام کنند فصل خزان محاکمه دوره گرد هاست
دوست دارم نزنی شانه و هی گیر کند لای موهای پریشان تو انگشتانم ...
بی تماشای تو با اینهمه غمها چه کنم؟
تو در کنارِ خودت نیستی ، نمیدانی که در کنار تو بودن چه عالمی دارد ..
آغوشِ تو برای زمستان من بس است من زیرِ بار هیچ بهاری نمی روم
کاری به سرد و گرم بهار و خزان نداشت این پنجره فقط به هوای تو باز بود
مرزها را بسته امٖ احساس امنیت کنی با خیال راحت از آغوش من لذت ببر