پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من چوب خوش خیالی ام را خورده ام به حراج نمی گذارم اما اما تومفت به تاراج دادی اش !! پروانه فرهی(پرر)۹۶/۹/۳...
امشب با خیال خوش خیالی ، خوابیدم تا سراغم را بگیرد لطفی کنی شاید که در خواب ، دستت بیاید نبض داغم را بگیرد: دلم با اینکه آغوشی ست ناچیز، برایت میکنم یک بستر سبزبیا ای نازنین قبل از آن که پائیز ، بیاید جان باغم را بگیرد شب است و با خیابان های خسته، میان برف ها چترم شکسته کمر را باد و برفی سخت بسته ، که تا از من چراغم را بگیرد میان برف در شب سیاهی ، شدم در کوچه های شهر راهی خدا شاید کند لطفی ، نگاهی ، غم و رنجِ فراقم را بگیرد...