تن تبدارم ب عشق تو زنده میشود
جان و جهانم با تو غزل های عاشقانه ام معنا میشود...
دوستت دارم و این نکته فاش میگویم
ترسم زدار نیست
از عشق تو سخن باشد سر به دار میشوم...
برای عشوه چشمش زدست دادم دل و جان را
چرا شاه جهان نیستم،برای خال ابرویش ببخشایم بخارا را...
تو ای یار گل اندامم،نگار بی مهابایم
چه خوش بر من درخشیدی،نشستی در دل و جانم...
زرندی شهره شهرم و از عشق فرهادم
بدون چشم شهلایت فنا شد شور شیرینم
مینا(آلدوز)...
در تمنای نگاهت دیوانه همچو مجنونم
بیا تا بر ملا گردد راز قلب لیلایم...