متن احساسات عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات عاشقانه
سبز سبز،
زرین و زرد
آبی و آسمانی
سیاه سیاه،
قرمز تر از لاله...
تو رودی از رنگ ،
من کاغذی سپیدم....
مرا بنویس ،
هر چه می خواهی....
مرا جنگل، مرا آفتاب
یا که دریا
مرا مشکی تر از شب،
یا که خونی قرمز در رگ عشق...
هرچه خواهی...
تو ای آبیترین بارانِ احساس
بباران مِهر، بر باغِ گُلِ یاس
دلِ سرخابیام را پرتپش کن
مثالِ دشتِ خوشسیمای ریواس
نگاه کردن بهت قشنگه
لمس دستات قشنگه
بغل کردنت زیر نور ماه قشنگه
بوسیدنت قشنگه
همه چی با تو قشنگه
تو یه پک کامل از قشنگیهای دنیایی.
اگه یه روز ازم بپرسن قشنگ ترین چیزی که با گوشات شنیدی چیه میگم شنیدن اسمم با میم مالکیت با صدای تو، خنده های قشنگت، دوست دارمایی که یهویی میگی؛ ناز کشیدنات اصلا هرجوری حساب میکنم وجودت آرامبخش منه.
؏ـشــق...
شیرین ترین בاغیست ڪـہ پایان نـבارב.
بیکرانههای نگاهم
محو میشود در افق
وقتی که
میخوانی ماوراهای احساسم را
با مِهر
پیچیده است
عطر نفسهایت
در کوچهباغِ احساسم
پرپیچ و تاب
سخت است
برای احساسِ قلبِ حسّاسم
دیدنِ گُلِ رویت
امّا
نچیدنِ گُلبوسهای آتشین
از قرمزِ لبهای تو
پاییز باشد و باران
تو نباشی
ب چه کار آید
پاییز
فکرت گرفته روز و شب از دیده خواب را
از واژه هام قدرت هر انتخاب را
لحظه به لحظه همنفس جان خسته شو
تا دور سازی از دل من اضطراب را
حالا که پیش چشم توام اندکی بخند
از نو بساز، حال من دل خراب را
وقتی غزل به نام...
محبوب مـــن...
تو نباشے همـہ ے فـصل ها پاییز است.
و همـہ ے شبها پر از בلتنگی.
בوبارہ پاییز و בوبارہ בلتنگی،
בوبارہ من بے تو בوبارہ شب گرבی.
بغضهایم را
به ابر ها داده ام!
دلم را
از نام تو پُر کرده ام
دوست دارم که ببارد همان عشق،
باران،
که آوازِ دل شنیدنی ست..!
بـــے تــو...
سهم من از این شهر شلوغ، فقط تنهایست.
دلم میخواد بیای پیشم بمونی
برام بازم، از احساسِت بخونی
لبم تب کرده واس جام لبهات
گلم! ایکاشکی اینو بدونی
آتش شده دل؛ «عشق»، برایت، زده شعله
خورشیدِ نگاهت، زِ صداقت، زده شعله
احساسِ گُلِ آتشِ مهرِ تو چه گرمست
ممنون که نگاهت، زِ رفاقت، زده شعله
وقتی که نگاهت، به دلم، عاطفه بخشید
بیهیچ اجازه، شدم آشفته؛ ببخشید
عاشق شدم و، شورشِ «احساس»، شد افزون
رویای دلم، گشت شکوفا، چو گُلِ شید
درونِ سینه حسّی، ناب دارم
دلی، سرگشته وُ، بیتاب دارم
به رویای رسیدن، تا گلِ عشق
دمادم، دیدهای، بیخواب دارم
نباشد، جفای وفا، باورم
نگردد، بهغیراز، صفا، در سرم
از احساسِ شورشمدارِ جنون
شرربار شد، ریزشِ ساغرم
نباشد، جفایت؛ «گلم!» باورم
نگردد، بهجز، مِهرِ «تو»، در سرم
از احساسِ پاینده در جامِ دل
تو سرشار کن: کام و هم، ساغرم
وجودم، با تو سرشار از: وفا شد
سراسر، شور و دنیای صفا شد
میانِ جان، شکفته، نوگُلِ عشق
و احساسم، به مِهرت، مبتلا شد