هیچکس هیچکس انتظار ِ انارها را به وقت ِ چیدن ندیده است ندیده و از درون صدای ِ ترَک هایشان را نشنیده به جز پاییز که برای همیشه دل گیر شد و زمستان که تا ابد دل سرد
منو تو شرایطی نذار که مجبور شم بهت نشون بدم که چه قدر میتونم دل سرد باشم!
دلگیرم و دلتنگم و دل سرد و دل آشوب فرمانده ی شرمنده ی یک لشگر مغلوب