مسافرِ دی چمدان برفی اش را روی آخرین پلّه ی پاییز باز می کند پای سرما به شهر باز می شود ، وَ من راه می افتم که دلم را برای زندگی ، گرم کنم...! خوب می دانم از پس تمام سیاهی ها رو سفید بیرون می آیم...!
از ماجرای عشقت، رو سفید بیرون آمدند، موهایم...
در مسابقه ماست خوری همه روسفید شدند.