سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
هم ناله ی قطره های باران بودندر پیکرِ زخمیِ وطن جان بودنآنقدر که فکر می کنید آسان نیست !سخت است در ایران شجریان بودن ... ...
باران ؛همین که می تواندتو را عاشق تر کند کافی ستبرای منِ کشاورزخواستنی تر استتو سبز باشیتا اینکه مزرعه ام حاصلخیز تر ... ...
به من تکیه کن !به دنیای وارونه ای که آنقدر سَگ دو زده- از اولین خیانتِ انسان -در مدارِ کج تابیِ خدا- تا همین سیگارِ بی نفس -که انگار توپِ فوتبالیزیرِ پاهایِ " کریستیَن "به من بچسب !با من غریبه نباش !یا سرنوشت ما را به دست های دخترکی خواهد سپردکه نشسته روی سکوهادنیا را خمیازه می کشد ،یا - رستگار فارغ از هر شکستبه اتفاقِ قلبِ کوچک هم -گُل می کنیم دروازه های نبرد رادرحالیکه فاتحانه نفس می کشیمعاشقان...
پاییزآرامآرامقد مى کشداما هنوزبوى بهار مى آیداز کوچه اىکه تو در آنمرا بوسیدی......