متن سید عرفان جوکار جمالی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سید عرفان جوکار جمالی
تازه می گردد دلم وقتی که می بینم تو را
من رگِ خواب دلم را دست چشمانت سپردم
سید عرفان جوکار جمالی
من نوحه سرای دل ویرانه ی خویشم
من شمع خودم، هم گل و پروانه ی خویشم
سید عرفان جوکار جمالی
دستانم را
به تمنای آرزو هایم
رها نکن
اینجا آسمان دلتنگی
به بلندای خاطرات دل افسرده ام
قد می کشد
سید عرفان جوکار جمالی
خواستم از دل عاشق بنویسم یک راز
وایِ بر آن دلِ زخمی که به سخن آید باز
سید عرفان جوکار جمالی
تو با من چه کرده ای
که قلب سایه ام، هم
تَرَک برداشت
من با تو چه کرده ام
که قلب سایه ام، هم
برای توست!!!
سید عرفان جوکار جمالی
در جهان
دیگر جایی برای
ماندن من نیست...
اگر می توانی مرا در دلت
جای کن...
سید عرفان جوکار جمالی
آن روز که نور خوردم
به باغ صفا رفتم
شاخه ای از گل عرفان چیده
آن را خشکانده
و لای دفتر بلورین گذاشتم…
در آن سر باغ
بر لب ایوان عشق نشسته
چای معرفت نوشیدم…
در سوی دیگر
درختانی را دیدم
که از ثمر دانش خم شده اند
چند سطلی...
ما نمک پرورده زخمِ غم عشق توایم
گر ز عشقت سینه مان دشت شقایق شد رواست
سید عرفان جوکار جمالی
آینه آهِ مرا بر دلِ خود حک می کرد
هر که جز آینه دیدم که به من شک می کرد
سید عرفان جوکار جمالی
پس و پیش کرده ام
اندیشه کهنه را
آنگاه که
فهم من، مفهوم من است
من دانسته ام که
می توان
در آن برهوت مرده وجود
که خیال تَرَک می خورد
و تفکر از انبساط دانستم ها زیر
شنزارها مدفون می شود
و قلب تپنده آدمی
زیر بارش آفتاب ورم...
شعر چشمان تو بدجوری عذابم می دهد
تو مسلمانی بیا کم کافری را پیشه کن
سید عرفان جوکار جمالی
زخم هجرم به نگاه تو رفو می گردد
من شنیدم که طبیبم در گوشم می گفت
سید عرفان جوکار جمالی
اِی اَجَل در بَرِ ما نیز گذر کن امشب
به ز این باش که هستی، نه تو اینی، آنی
سید عرفان جوکار جمالی
زخم بر زخم تو را بوسه زدم با زخم خویش
زخم روی زخم من افزود و هی خندید و رفت
سید عرفان جوکار جمالی
می خواهم
به خواب طولانی روم
روزگاری بلند شوم
خود را در میان کوره ای ببینم
آنگاه که
گِل من پخته شود
وگرنه سوختن را که
همه بلدند...
می خواهم به خواب خویش
بیدار باشم
و وارسته
وگرنه خوابیدن را که
همه بلدند...
می خواهم چشمانم را باز کنم
پر...
و آنگاه
که در راه رسیدن به تو
خسته می شوم
پاهایم را
در باغچه ای می کارم
تا هزاران پا جوانه زند و
هزاران من
در راه عشق تو
قدم برداریم...
و آنگاه
که تو از آمدنم
بیزار می شوی
قلب کوچکم را به پای
درنایی بسته
و آن...
جانِ جانان، جانِ بی جانم به جانَت می زنم وصل
تا که جانان جان نیفزاید نخواهد جانِ من فصل
سید عرفان جوکار جمالی