نه نام کس به زبانم، نه در دلم هوسی ز زندگیم همین بس که می کشم نفسی
چو نسیم ِ آشنایی، ز کدام سو وزیدی تو که بی قرار کردی، همه لاله زارِ ما را؟ منم آن شکسته سازی، که توام نمی نوازی که فغان کنم ز دستی، که گسسته تار ما را
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند دراین سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
گفتا که می بوسم تو را؛ گفتم تمنا می کنم گفتا اگر بیند کسی؛ گفتم که حاشا می کنم
️️️️️️دوریِ راه به نزدیکیِ دل چاره شود...
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد ای من به فدای دل دیوانه پسندش.....
منم آن شکسته سازی که توام نمی نوازی چه فغان کنم ز دستی که گسسته تار ما را
دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم...
من اگر مرد بودم ؛ دست زنی را می گرفتم ، پا به پایش فصلها را قدم می زدم و برایش از عشق و دلدادگی می گفتم تا لااقل یک دختر در دنیا از هیچ چیز نترسد...
ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم! آهوی گرفتار به زندان شما من دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست جانا، به خدا من... به خدا من... به خدا من