شراره های نور خواهد درخشید غم کوله بارش را خواهد بست زخمها بهبود می یابند در دستان بهار سبز خواهیم شد... آریا ابراهیمی
می لرزد گسل ھای دلم! انگار فوران کرده؛ آتشفشان جزیره ی رخ پر مھرش به عشاق بگو پا پس بکشند از حوالی چال گونه اش! خاکستر می کند شراره ھای مذاب لبخندش...
شرارههای اهریمنی نگاهت به آتش کشید جانم را