در انزوای تن، شیری زندگی می کند
که سالیان دور
اُبهت ش را به چشمانِ آهویی گریزان
باخته است...
خواستم خلاصه شوم در تو
دریغ!
تو خلاصه ای در دیگری...
خلاصه ای از من در تو
و این آغاز پایان هاست
وقتی دنیا با چشم تو آغاز
و با چشم تو پایان می پذیرد......
قصه ی عشق چشمانت
غصه ی پر رمز و راز خاطرات ست
و هزار و یک شبی
که قصه ی تنهایی ام شد...
چه شاعرانه مرگی ست
خوابیدن روی کلماتی که
بی نیازت می کنند از فریاد ...
حرفات آبی بود بر آتش؛
نگران نباش!
الان آرام و خاموشم...
اگر که بریدم من از زندگی
دلیلش فقط ، ضرب شست تو بود
عاطفه مختاری...
مرگ بر آن خوابی که پنجره را بست
تا در رویا بمیریم
عاطفه مختاری...
●شب روز خواهد شد
حتی اگر ساعت ها از حرکت بایستند
و زمین زیر و رو باشد...
قصه ی عشق چشمانت
غصه ی پر رمز و راز خاطرات است
و هزار و یک شبی
که قصه ی تنهایی ام شد...