چشم من چون چشمهای خاموش در شبهای تار دل ولی چون آتشی در سینه دارد روزگار در دل آیینهها گم گشته تصویرم هنوز میتراود از شکست خویش، نوری بیغبار باد میرقصد به شوق گریهی یک برگ خشک مینوازد نغمهی مرگ و حیات از تار و مار ماه پنهان در نقاب...