چشم من چون چشمه ای خاموش...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن اشعار مهدی غلامعلی شاهی
- چشم من چون چشمه ای خاموش...
چشم من چون چشمهای خاموش در شبهای تار
دل ولی چون آتشی در سینه دارد روزگار
در دل آیینهها گم گشته تصویرم هنوز
میتراود از شکست خویش، نوری بیغبار
باد میرقصد به شوق گریهی یک برگ خشک
مینوازد نغمهی مرگ و حیات از تار و مار
ماه پنهان در نقاب ابرها خاموش نیست
میفرستد راز خود را سوی شب با اعتبار
سنگ اگر بر سینهام افتاد، گو با من چه کرد؟
لاله میروید ز خونم، گرچه باشد بیمزار
سایهام چون شمع، در خود سوخت بی فریاد و آه
روشنی بخشید اما کوچهها را بیقرار
باغ در فصل خزان هم میزند لبخند نرم
گرچه گلها رفتهاند از شاخهها بیاختیار
زخم را مرهم نمیجوید دل شوریدهام
دوست دارد سوختن را، بیدلیل و بیشعار
عشق را در جام خون نوشیدم از دست قضا
شد زبانم تلخ اما دل نگفت از آن فرار
گرچه در دیوار این ویرانه پژمردم چو خشت
میزند هر شب نسیمی بوسه بر خاک مزار