متن راز پنهان
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات راز پنهان
سرک میکشی / مثل نوری از پس پرده
شعرهایم را میخوانی / از پشت جلد
خطوط میدوند / دیوانها دیوانه میشوند/ تو ترانه میشوی
ومن / تازهتر از سبزینههای باغ
چه دارد شب، که هر دم آن پرستم؟
دل از خاموشیش، مِی مینوشتم
سیاهش راز پنهانِ دل من،
به تاریکی دلِ خود مینوشتم
سکوتش همدم اشک شبانهست،
نوای بیصدا را مینوشتم
ندیدندش که رفتند از کنارش،
به خواب غافلان، من مینوشتم
چه مظلوم است این شب در نگاهت،
که من...
تاوان حرف هایی که نمی توانیم بزنیم...
موهای سفیدی ست
که لابلای موهایمان داریم...
ولی به همه می گوییم ارثیست ...!!
آسمان راز دلش را به کسی باز نگفت
شاید او تاب ندارد به تماشا ماندن
دلا نشکن سکوتِ مبهمت را؛
چو میدانی که قَدرت را ندانند!
چه دنیایی است این، ای دل، عجب بیگانه و غمگین
که خاموشی من گردیده اندر دیدهها شیرین
من از هر فتنه و غوغا، ز هر مکر و فریب آزاد
ولی این خلوت خاموش شد انگیزهی توهین
چو گنجی خفته در ویران، نه کس جویای رازم بود
نه من با کس...
نگاهت آتش افکنده ست در جان و روان من
شراری از لبت افتاده در باغ جنان من
به گرداب غمت افتادهام چون موج سرگردان
نه ساحل میشناسد دل، نه لنگر میتوان من
چو شبنم در هوای روی ماهت میشوم خورشید
نگه کن تا ببینی چیست راز آسمان من
به زلف...
برگ افتاده زِ خاک کنار شاخه ی چنار
نگاه او به شهر...
به تنها عابر عاشق!
فرو ریخته گیسوان رسیده زخاک
خواهان یک کمک
از ذره، ذره ی خاک
نگاه او به زیر پا
دارد هزار معنا...
غم و غصه ها می لرزاند شانه را...
اشک چشمانش نم می کند...