پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
حرف های توگل کردلب هایم شکفتمرضیه رشیدپور_کیمیا...
دی و بهمن ز گرد راه رسیدشد زمستان و کوچهها یخ بست دانه دانه چو پنبههای لطیفبرف بارید و بر درخت نشستشاخههای ظریف شب بو رابرف سنگین بی حساب شکستطفل ذوقم بهانه جویی کرد که گل زرد و ارغوانی کو وقت اسفند و گل دوباره شکفتباغ زیبا شد و بهار آمدبرگ را دانههای باران شست آب رفته به جویبار آمد...
من با چشم ها و لب هایتانس گرفتمچیزی در من فرو کش کردچیزی در من شکفتمن دوباره در گهواره ی کودکی خویش به خواب رفتمو لبخند آن زمانی ام راباز یافتم...