یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
خودت را از پنج صفت دور بدار:- بخل و حسد - آز و طمع - تنبلی و کاهلی - مخالفت و دشمنی - ظلم و ستم این صفات تو را زودتر به مرگ می رسانند. شعر: شیما س عمرترجمه : زانا کوردستانی...
چونکه مردم نمی خواهم مرا در گور بگذارید!برایم عزاداری هم نکنید!مراسم ختم هم نمی خواهم! فقط پیکرم را در خیابان های شهر رها کنید،تا وقتی که روشنایی نماند،در شب های سیاه سگ های گرسنه و بی خانمان کردستان که از دست دوست و نه دشمن هرگز سیر نشده اند با میل و اشتهای تمام یک دل سیر از لاشه ی من بخورند و استخوان هایم را به دندان بکشند.شعر: شیما س عمرترجمه : زانا کوردستانی...
شش ماه است که دستی از میان دستم گم شده!دو چشم آبی از میان چشمان مستم، گم شده است،شش ماه است که سنگ سینه ام، سنگین شده است ناله ی درونم بلند است چنان بلند که تا روحم قد کشیده است.شش ماه است که دلم، خنده را از یاد برده است و زخم های احساساتم، توسط هیچکس التیام نمی یابد،شش ماه است که مردم چشمم، در دریای اشک غرق است براستی این شش ماه من با سی سال صبر و تحمل یعقوب چه تفاوتی دارد؟!شعر: شیما س عمرترجمه : زانا کوردستانی...
سرم درد می کند و این هم بی دلیل نیست،جوانان دانشگاه را تعطیل کرده اند!و می بینیم که اشک ملت تاج و تخت خدا را تکان می دهد.!و صدای گریە ی کودکان فقیر جگر و قلب آدمی را به آتش می کشد.!و می بینم سینە جوانان وطنم سیبل دشمن شده است،و چشم مادران منتظر بازگشت شهیدان دریایی وسیع و عمیق شده است.!و دریغا که کمافی السابق در این سرزمین گردن ظالمان کلفت تر و قد و قواره ی ما باریک تر و شب زورمندان روشن تر وروز ما مظلومان تاریک تر می ...
چند وقتی ست که چشمان آبی تو درونم را به هم ریخته است!و مدتی ست از اندوه فراقت بر موهای سیاهم، برف سپید نشسته است.دیر زمانی ست که دستان فرتوت و پر چین و چروکت رادر دستانم نمی بینم و آسمان تیره و تار عمرم پر از صدای غم و غصه شده است.شعر: شیما س عمرترجمه : زانا کوردستانی...