صبر کن شانه ات را نبر، هنوز حرف های زیادی را گریه نکرده ام
در تن نازکت خدا پیداست تا ابد من به تو نظر دارم صبر کن این تمام حرفم نیست تو نباید دعای من باشی از خدا خواستم موافق بود می توانی خدای من باشی
هر که آمد بار خود را بست و رفت ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب زآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟ زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟ باز می گویند : فردای دگر صبر کن تا دیگری پیدا شود کاوه...
دوستت دارم ولی این ماه دی را صبر کن کافه گردی ها بماند بعدِ فصل امتحان
بذر را در شوره زاری کاشتن بی حاصل است! صبر کن تا یک زمین قابلی پیدا شود....