حضور تو گرمای من است حتی در طول زمستان … دوستت دارم
در شگفتم که آیا برف به درختان و مزارع عشق می ورزد که این چنین آن ها را به آرامی می بوسد؟ و سپس آن ها را چنین آسوده و در امنیت با لحاف سفیدی می پوشاند و شاید می گوید:”بخوابید، عزیزانم، تا تابستان دوباره بیاید.”
خوش آمدی زمستان! گرچه سپیده دم های تو و نفس های سرد زمستانی ات من را سست و تنبل می کند اما من هنوز عاشقت هستم
هوای سرد زمستان بهانه ای عالی برای در آغوش گرفتن است
ذرات برف همچون بوسه هایی هستند که از بهشت آمده اند
آهای زمستان با تو ام حواست جمع باشد که دور تو و تمام عاشقانه هایت را خط خواهم کشید اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند …
من عاشق زمستانم عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که لیز نخوری که گونه هایت از سرما سرخ شده است سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای دست هایت در جیبت به هم مچاله شده معصومانه به زمین خیره ای چه قدر...
عشق یعنی... چون تابش خورشید بر شب های دوست و چون برف ذوب شدن بر غم های دوست
دوستت دارم اما نه به اندازه ی برف چون یه روز آب می شه دوستت دارم اما نه به اندازه ی گل چون یه روز پژمرده می شه دوستت دارم به اندازه ی یه دنیا چون هیچ وقت تموم نمی شه
آگه گفتی فرق من با برف چیه ؟ برف میاد و به زمین می شینه، ولی من همین جوری هم به دل میشینم
چشمان زیبایت را باز کن و ببین داره برف می باره خدا امروز قشنگ ترین منظره ها رو برای تو ساخته
عشق ما به پاکی و سپیدی همین دونه های زیبای برف زمستونه که داره آروم آروم از آسمون می باره