یک بار بوسه ای ز لب تو ربوده ام ، یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست
بیا که چشم مرا بی تو نیست بینایی... ️️️
به جز غوغای عشق تو درون دل نمی یابم ...! ️️️
. خوشی و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی
ای دلارامی که جان ما تویی بی تو ما را یک نفس آرام نیست....
تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم...
دلم را جز تو جانانی نمی بینم...
. ز شادى در همه عالم نگنجم به بوى آن که گلزارم تو باشى ️️️
. جُرمم این دان که زِ جان دوست ترت می دارم ... ️️️
بیا،که با غمِ تو بر نمی توان آمد.
نگاه کردم و در خود، همه تو را دیدم...
دل در طلبت هر دو جهان می بازد...
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی.... ️️️
با من آن یار اگر عشق نبازد چه کنم؟
بجز غوغای عشقِ تو، درون دل نمی یابم..️
ناز تو را نیاز من، چشم مرا جمال تو... ️️️
آن یار که دَر میانِ جان است بَر گوشه ی دِل نَهاد ما را...
نگارا بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی ز من دلخسته یاد آور شبت خوش باد من رفتم
بِرس، که بی تو مرا جان به لب رسید، بِرس...
از یار جدا و با غمش پیوسته ..
نگاه کردم و در خود ، همه تو را دیدم...
به جان می جویمت جانا کجایی ؟
مرا گویی : مَشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی چو می گردم هلاک از غَم تو آنگه خوش مرا داری ...!؟
به من شکسته دل گو که: چگونه ای؟ کجایی؟