دردا به هدر دادیم این عمر جوانی را ما خوش ندانستیم آن ذات گرامی را نه غزل برای گفتن نه تاب سخن داریم نه صدای گریه مانده به هوای آن بباربم در میان گله ها گرگ شده مهمان سگ ها ای عروس خون برقص در کنار مترسک ها ای که...
صدای چک چک خون از سر زلفت پریشان تر صدای هق هق از خون گریه های تو خروشان تر برقصان و به رقص آور عروس خون و زیبایی برقصان ای با وجود این همه داغت تماشایی