شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
در ازدحام حریم حرم دلم گم بودکبوتری که اسیر امام هشتم بودیکی دخیل نشسته پر از توسل و ذکر یکی مراد گرفته پر از تبسم بودبه گوشه گوشه ی صحن و سرای تو آقاصدای بال ملائک صدای مردم بودملائکی که به یک لحظه شوق مشهد داشت و لحظه دگرش در زیارت قم بودو هشت مرتبه باید سلام می دادمحضور ذهن ندارم که بار چندم بودعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
از شوق لبریزم برای دیدن یار هر لحظه در فکر توأم در فکر دیدار کی می رسد آن لحظه و کی می رسی تودر کنج آغوشت برایم جا نگهدار تو نازنینی ناز خود را می فروشی من عاشق تو هرچه نازت را خریدار یک شب بیا از صورت من لب بگیر و بر صورتم تصویری از لبهات بگذار علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
به ذوق آورده گیسوی تو این دیوانه شاعر راچه زیبا کرده چشمان تو اشعار معاصر راهوای شهر عطر آگین شده از موج گیسویتپریشان می کند این عطر و بو بیچاره عابر راعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
گفتی که با لبخند می آیی عزیزم تا چندم اسفند می آیی عزیزم تا دم کنم یک چایی خون کفتری منساعت دقیقا چند می آیی عزیزم علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
صورتت حک شده در مردمک چشمانمجز جمال تو نه می بینم و نه می دانمروز و شب منتطرم چشم به راهت هستمتو بیایی بدهی تاکه سرو سامانعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
بگو که پرده ز رخسار، ماه برداردبگو به منتظران هم دمی نظر داردتمام عمر چشیدیم طعم تلخی را بگو که از لب شیرین دمی شکر دارددلا نه طاقت هجران نه تاب وصلت هستفراق و وصل بتان سخت و دردسر داردسلام ما برسان و بگو که نازش رابه ما که غرق نیازیم بیشتر دارد بگو که خانه ما بی حصار و دیوار استبگو بیاید و این خانه معتبر دارد علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
با چشمهایش نیست چون تاب ستیزماز شر چشمانش به آغوشش گریزمگفتی در آغوشم فضولی هست موقوفگفتم به روی جفت چشمانم عزیزم علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...