شعر سروده های عاشقانه دوبیتی غزل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر سروده های عاشقانه دوبیتی غزل
مثلِ آفتابِ بهار، بر ستیغِ کوهی
یا که دشتِستانِ لاله یِ انبوهی
خوابِ ناز، تو چِشمِ بچه یِ آهویی
تُ کلامِت سِحر و تُ نِگات جادویی
تو از بهانه یِ غربت
من از ترانه یِ محنت
اگر که جذر بگیریم؛
پیامدش شود عزلت.
مثلِ آفتابِ بهار، بر ستیغِ کوهی
یا که دشتِستانِ لاله یِ انبوهی
خوابِ ناز، تو چِشمِ بچه یِ آهویی
تُ کلامِت سِحر و تُ نِگات جادویی
آن چه می بینم تماما عشق نیست
شرحه هایی از نیاز و خواهش است
اما؛
در سَرَم سودایِ بی تو بودن و
در دلم دیوانه ای سوداکُش است
دردِ من؛ دردِ صبوری
لحظه ها؛ یک سالِ نوری
گفته بودی با تواَم اما؛
رفتی و
فرسنگ هااا
دوری.
برایِ پدرم🖤
بغضِ دَم کرده یِ اَبرَم
ناشَکیب از تَبِ صَبرَم
شده تقدیرِ من این که؛
بشوم همدمِ جَبرَم
سازَت صَلایِ سوز است؛
اِی عشقِ بی نهایت
من هم، اسیرِ غربت
در کوچه کوچه هایت.
به یاد پدرم🖤
به ذوق آورده گیسوی تو این دیوانه شاعر را
چه زیبا کرده چشمان تو اشعار معاصر را
هوای شهر عطر آگین شده از موج گیسویت
پریشان می کند این عطر و بو بیچاره عابر را
علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی
نخواهم داد از دستت به این زودی به این مفتی
تو بودی که برای من همه از عشق میگفتی
جهان از چشم من شاید بیفتد بی خیال اما
تو چشمان منی از چشم من هرگز نمی افتی
علی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی