پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آرزو دارم ! شوم غرق خیالت ، نیمه شب. حجت اله حبیبی...
غرق خیالدر خیال تو شبی را غرق تماشا شدمباز آنجا همه تن شعله شدم درد شدمبه فضا نعره زدم داد زدم تا دم صبحبه نوا گریه شدم شاد شدم بیدل و بیجا شدمشدی در جان من و لیک نبودی به کنارم در غم عشق تو من قصه پر غصه شدمدمکی جلوه گر و ناز شدی پیش نگاهم سروتن آب شدی راوی این نغمه زیبا شدمغزلی ناب شدی جای گرفتی به لبانمعاشقت بودم و اکنون فقط شعر شدم...