نگو که تنهایی ام را از بر میخوانی یا شبم را از صبح میتکانی نمیتوانی... تو دوری مشکلی نیست من همانم که برای دیدن لبخندت دنیا را قلقلک میدهم بگذار جهان به من بخندد تماشای لبخندت آبروی من است... آماده باش!
عشق رویایی بود که با حرف هایم در تمام باورها نشست و من عاشق را تا آخرین اتفاق عاشقی که مردن بود کشاند برای دوست داشتن تو من از خودم گذشته ام و به انتهای خودم رسیده ام رویایی نمانده که حس های مرا قلقلک نداده باشد لحظه ای نمانده...
تاب مژه اش قلقلک دلم/ روده بُر می شد خنده دراغوش لبانم