پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خوشبختی یعنی موفقیت توام با شادیزمانی موفقی که به آن چه وزمانی شادی که به آن که میخواهی رسیده باشی ✍️ رامین وهاب...
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار......
زیر باراندلم آب می رودتنگ تر می شود...
ختم به خیر نمی شوموقتیهیچ راهی به *تو* ختم نمی شود!...
صحبت یاس و نرگس و مریم نیستدل باغبانپژمرده است...
کاشکاری کنیمکه خستگی انتظاراز تن چشم هایمان به در شود......
قاب این پاییزسهم من از نبودنش...
بی تو هم میشود زندگی کرد/ قدم زد/ چای خورد/ فیلم دید / سفر کرد ...فقط بی *تو* نمی شود به خواب رفت...
دلتنگ که می شوی چشمهایت را ببند مثل یک عکس فوری / فوری ظاهر می شوم...
وقت آمدنت باز خواهم کرد روزه های سکوتم را...
حتی اگَر..یڪ قدم..مانده باشد تا بهشت.. تو صدایم ڪنی.....
دوستم داری می دانمباز دوست دارم که بپرسم گاهی...دوست دارم که بدانم امروز مثل دیروز مر امی خواهی؟...
دروغ چرا تنگه دلممنو بارون غم شدیم رفیق هم...
بیخوابی /بسرش زده است/خواب/چشمهای تو/ رهایم نمیکند...
چیزی/یقه ی شب را میگیرد/صبح را/بیدار میکند/عطرِ تورا میدهد...
ابری نشو / پاییزکمدل خوش به لبخند توام......
وقتی برگ ها از آغوش درخت خسته می شوند! آه می کشد ! پاییزی که می داند سردترین فصل جهان/ تنهایی است......
گره افتاده به کارم کجایی ؟تو و اون چشمات مشکل گشایین...
لاک ناخن های تو آخر شکستم می دهند...زرد و نارنجی و قرمز / آه چه پاییزی / چه پاییزی...
نه ماه است و نه مهر...! روزهایی که تو را ندارم...
و تو تنها مخدری هستی که ارزش اوردوز کردن را دارد......
تاب مژه اش قلقلک دلم/روده بُر می شد خنده دراغوش لبانم...
نه به دست کلید بیانداز نه به گردن قُفل نگاه تو لِنگه ندارد...
بایک خال خالکوبی کرد خنده اش را روی دلم...
* من حسودم * اصلا میدونی ... دق می کنم... کسی سمتت بیاد...
علم و ثروت را چه خواهم جانِ من من تو را میخواهم ای دیوانه جان...
شهریور چه عاشقانه روز هایش را ورق می زند تا برسد به پاییزمجالی نیستباید رنگ ها را مهمان برگها کردپاییز می آید و باز شهریور میماند و عاشقانه هایش...
تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب چه اختلاف بزرگی کجا به برسیم...
زیاد باشیزیادی میشی...