پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اجتماعِ چشم زخمِ نارفیقان ، پشتِ سرروبه رویم لشکرِتاتار باقی مانده استرضاحدادیان...
قربان جهانی که در آن جنگ نباشدمشت و لگد و سیلی و اوردنگ نباشداز وحشت بمب اتم و توپ و مسلسلپیوسته به پا خار و به سر سنگ نباشدباهم نستیزند سپیدان و سیاهاندعوا سر نام و نسب و رنگ نباشددر باغ وفا مرغ بد آواز نیابیمدر بزم صفا ساز بد آهنگ نباشدافسار به دست دو سه گمراه نیفتدایام به کام دو سه الدنگ نباشدمادون ز ستمکاری مافوق ننالداز دست دلی سنگ دلی تنگ نباشدهر مملکتی تا طلبد حق خودش رامحتاج به صد لشکر صد هنگ نباشد...
یه مامان که همدم و پایه باشهمساویه با یه لشکر دوست و رفیق......
آنچه از لشکر تاتارندیدهست کسیمن ز یک تاراز آن زلف پریشان دیدم.. ️️️️...