اجتماعِ چشم زخمِ نارفیقان ، پشتِ سر روبه رویم لشکرِتاتار باقی مانده است رضاحدادیان
قربان جهانی که در آن جنگ نباشد مشت و لگد و سیلی و اوردنگ نباشد از وحشت بمب اتم و توپ و مسلسل پیوسته به پا خار و به سر سنگ نباشد باهم نستیزند سپیدان و سیاهان دعوا سر نام و نسب و رنگ نباشد در باغ وفا مرغ بد...
یه مامان که همدم و پایه باشه مساویه با یه لشکر دوست و رفیق...
آنچه از لشکر تاتار ندیدهست کسی من ز یک تار از آن زلف پریشان دیدم.. ️ ️️️