دردا که رسیدن به تو یک خواب و خیال است افسوس که از راه تو برگشت محال است بیهوده به چشم همه مغرور نگشتم برسینه ی من داغ تو مانند مدال است در کوره ی این کوزه گران خامم و خامم در حسرت یک فوت تو این تکه سفال است...
در قهوه ای چشم تو خواندم که محال است آنکس که مرا عاشق خود کرد نباشی
دوستت دارم و مو لای درزِ این عشق محال است برود ...! ️️️
در قهوهایِ چشم تو خواندم که محال است آنکس که مرا عاشق خود کرد نباشی!