ناظم حکمت: من هنوز گاهی یواشکی خواب تو را می بینم ! یواشکی نگاهت می کنم ، صدایت می کنم ... بین خودمان بماند اما من هنوز تو را یواشکی دوست دارم ...!
خواب و خیالی پوچ و خالی این زندگانی بود و بگذشت
دردا که رسیدن به تو یک خواب و خیال است افسوس که از راه تو برگشت محال است بیهوده به چشم همه مغرور نگشتم برسینه ی من داغ تو مانند مدال است در کوره ی این کوزه گران خامم و خامم در حسرت یک فوت تو این تکه سفال است...