سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
روز های زیادی گذشت، شب های زیادی به صبح رسید و اتفاقات ِ بی اندازه غافلگیر کننده ای افتاد تافهمیدم که روز خوبی در انتظار کسی نیست، تا فهمیدم که وعده ی روز خوب، وعده ی اتفاق خوب فقط وعده ست و هیچ وقت هیچ چیزی قرار نیست درست شه، تنها چیزی که عوض میشه تغییر روش ما برای مقابله با زندگیه. ما فقط تکنیک های جدیدی برای جنگیدن با زندگی یاد میگیریم و سختی هیچوقت قرار نیست تسلیم بشه، هیچوقت قرار نیست زمین رو ترک کنه و یا حتی شکست بخوره. ما هم قرار نیست هیچو...
هزار تا حرفِ قشنگ بلدم بزنم که دست یه نفرو از باتلاق بگیره بکشه بیرون اما خودم تو همون باتلاق در حال غرق شدنم. هزار راه بلدم که حال کسی رو خوب کنه اما حال ِ خودم انگار سر جاش نیست. انگار تو هر جمعی میتونم با همه بجوشم اما تنهای تنهای تنها باشم. انگار غریق نجاتی م که تو دریا غرق میشه. اینا ترسناکه. اینا زورم نرسیدنه. مشکل من دنیا و اتفاقات مزخرفش نیستن، مشکل من خودمم که زورم به خودم نمیرسه. اعتمادی که از خودم به بقیه نشون دادم، خودم به خودم ندارم....
خنک شدن اواخر شهریور نوید پاییز رو میده و غصه دار شدن آخرین روزای موندن،خبر از رفتن میده.بدیِ رفتن دوریشه و خوبیش هم اونقدر که بدیش میچربه ارزش گفتن نداره.من حتی به ساعت ها هم التماس کردم که میشه نگذری؟به جاده ها اصرار کردم میشه تموم نشی؟برای خنده هات دعا خوندم و فوت کردم که میشه تموم نشه؟برات نوشتم که به آخرین چیزی که فکر میکنم از دست دادنت بوده و هر روز به اولین چیزی که فکر کردم که اگه از دستت بدم دنیا چه رنگی به خودش میگیره.تیکه ...