متن بن بست
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بن بست
بارها گفتم و بازهم می گویم
حذر از عشقی که دستانش بسته و راهش بن بست
بقبولان بر خویش
کین جاده سراسر خطر است
می گفت
چشم برای ندیدن است
چشم هایم را بستم
درشت تر از خط بریل
آدرسِ تمامِ بن بست ها را
بر کمر داشت!
«آرمان پرناک»
با دوچرخِ گوش ات /
تمامِ کوچه پس کوچه های پُرچانه را دور زدی /
یکبار /
یکبار از بن بستِ صافِ سکوتم گذر کن !...
«آرمان پرناک»
ما کجا گمشده ایم..!
ته بن بست چرا ناپیداست؟
در انتهای کوچه ی بهار
مرا بخوان به بن بست آغوشت
تا در امان باشم از سوز فراق
مجید رفیع زاد
تو بگو ماه کجاست؟ تو مرا خانه ببر….. دل من نابیناست.
تو بگو آه چه طعمی دارد؟ تو بگو ابر چرا می بارد؟
باد در گوش درخت،چه آوازی می خواند؟
سرو شیراز چرا آزاد است؟
بر لب خار چرا فریاد است؟
این چه شهری است؟همان جابلقاست
ما کجا گمشده ایم؟...
وقتی دلم برایت پر می کشد
دلتنگ تر از همیشه
پناه می برم به آن کوچه ی بن بست !
با اینکه تمام مساحت آن
خاطرات قدم هایت را
در من زنده نگه می دارد
اما قلبم
سرشار از دلشوره هایی هولناک است
ترس نداشتنت
خاطرات سبز تو را تهدید...
ازبس که فراق عشق بیگار کشید
برنیمکت غم نشست وسیگارکشید
معشوقه ی خود به حالت مست کشید
نقاش شدو از عاشقی دست کشید
گفتند:چرا ازعاشقی دست کشید؟
ازعشق دو جاده رو به بن بست کشید
حالا که رفته ام
دوباره
پشت پنجره نشسته ای
شاید بر گردم
ولی نه؟!
کسی ،دوباره به کوچه ی بن بست بر نمی گردد.....
حجت اله حبیبی
تنها نشسته بود، رو به ماه و دریا
با غربتش، با دردهایش گریه می کرد
زخمی ترین مرد زمین و جنگ دیروز؛
با او خدای او برایش گریه می کرد
سردرگم و غمگین، در تردید و تشویش
تنهاییِ او، وسعت ویرانه ها بود
با سایه ی خود دردِدل می کرد؛...
در حسرت فردایی بهتر به خواب می روی تا رویا ببینی...
اما با کابوس مرگ بر می خیزی...
خنده را نقاب می کنی تا پی نبرند به غم اشوب گر درونت ...
سکوت را فریاد می کنی ...
و درد را دیکته ...
در بن بست آینده می دوی و...
کوچه ام؛
-بُن بست ،
-خسته،
-متروک اما؛
سرریز ِحسِ
آمدن ِتو!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)