پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
میهمانیمیهمانی در راه استدلم این را می گویداما پلک هایماز روی لج بازی نمی افتند...
میهمانی من..خود را یک لحظه به خود سپردم.نگاه خیره من روی یک نقطه ناخواسته، افکار مرا روی پَر سفید خاطراتم بدرقه می کرد.طعم خوب هندوانه در یک بعد از ظهر مرداد، چه جنجالی در دهان من، که به چنگال سرزنش کم کاری میکرد.صدای آرام موسیقی سنتی از توی اطاق، یاد دوستی های مرا پر رنگتر از همیشه کرده بود و به نفس کشیدن من عطر تازه ای اضافه میکرد.احساس خوب نرمی بالش روی تخت توی ایوان در پناه سایه سیرِ درخت، چه آرامشی در خیال من پهن کرده بود، بی باک م...