یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
میهمانی من..خود را یک لحظه به خود سپردم.نگاه خیره من روی یک نقطه ناخواسته، افکار مرا روی پَر سفید خاطراتم بدرقه می کرد.طعم خوب هندوانه در یک بعد از ظهر مرداد، چه جنجالی در دهان من، که به چنگال سرزنش کم کاری میکرد.صدای آرام موسیقی سنتی از توی اطاق، یاد دوستی های مرا پر رنگتر از همیشه کرده بود و به نفس کشیدن من عطر تازه ای اضافه میکرد.احساس خوب نرمی بالش روی تخت توی ایوان در پناه سایه سیرِ درخت، چه آرامشی در خیال من پهن کرده بود، بی باک م...
هیچ چیز ... مرا راضی نخواهد ساخت و تردید چه کنم ها بر فراز خانه های تخیلشادمانه رقص خواهند کردمی دانم ...تنها یک خیال خوشساعت های منزوی را ...به انتهای شب امتداد خواهند دادمن باران غمگین روزگار رادر پس پرده های به ظاهر آرامدوست بازی خواهم کردای وای سایه ها ...ای وای ترنم تنهایی ...ای وای سکوت هفت گانه ی هفت چنارفهم سایه ها آسان نیسمن کجا مانده امزمان و مکان کجا !؟رعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...